سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماندن در صف عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق بدست می­آید.

معرفی شهیدان 8 سال دفاع مقدس کشورمان ایران
صفحه خانگی پارسی یار درباره

دیدن یک مجروح جنگی

پدرش اجازه نمی‌داد برود.

یک روز آمد و گفت: «پدر جان! می‌خواهیم با چند تا از بچه‌ها برویم دیدن یک مجروح جنگی.»

پدرش خیلی خوشحال شد.
سیصد تومان هم داد تا چیزی بخرند و ببرند.

چند روزی از او خبری نبود... تا این‌که زنگ زد و گفت من جبهه‌ام
پدرش گفت: «مگر نگفتی می‌روی به یک مجروح سر بزنی؟»

گفت: «چرا؛ ولی آن مجروح آمده بود جبهه.»
پدرش فقط پشت تلفن گریه کرد...